شبکه افق - 5 اردیبهشت 1401

"روحانی بودن"، جهاد مادام العمر

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت خواهران و برادران عزیز و تشکر می‌کنم از اینکه حقیر را به جمع‌تان پذیرفتید اگر تأخیری در جلسه بوده بنده هیچ نقش و تقصیری در این جنایت ندارم این سنت است که جلسه ساعت مثلاً 9 می‌خواهد برگزار بشود می‌گویند 8 . چون هم برگزارکنندگان می‌دانند که افراد با تأخیر می‌آیند و هم آن‌ها می‌دانند که آن‌ها با تأخیر می‌آیند و همه با هم توافق کردند! این حالت هست متأسفانه نمی‌دانیم چه زمانی درست می‌شود؟ انشاءالله آقا تشریف بیاورند این را در کنار مشکلات ما حل کنند. اولاً من از دوستان تشکر می‌کنم بنده نه متفکر جهان اسلام هستم نه هیچی. من واقعاً طلبه‌ام و بزرگترین افتخارم را هم طلبگی می‌دانم ثانیاً راجع به نظم این جلسات یکی از بارهایی که شرمنده شدیم سمیناری بود که از چند کشور جهان آمده بودند به ما هم احترام گذاشته بودند ما و چند نفر از دوستان طلبه دیگر که از قم بودیم. روز سمینار که ساعت 9 شروع می‌شود ما گفتیم از این هتل ما تا سمینار راه زیادی نیست ما پیاده می‌رویم منتهی توی برنامه‌ریزی و تخمین‌مان طبق معمول اشتباه کردیم فکر کردیم مثلاً‌ یک ربع توی راه هستیم بعد معلوم شد نیم ساعت پیاده‌روی بوده است. فقط با تأخیر یک ربع آن‌جا رسیدیم دیدیم مسئولین آن سمینار و استادان دانشگاه و رئیس دپارتمان همه با اضطراب آمدند بیرون و توی سالن قدم می‌زدند و... تا ما را دیدند خوشحال شدند که چه اتفاقی افتاده بود؟ گفتم برای چی؟ گفتند دیر آمدید، گفتیم که این دیر نیست، این چیزی که در نظر ما دیر آمدن معنی نداشت این‌ها را مضطرب کرده بود گفتم این یک ربع – 20 دقیقه‌ها اصلاً در مملکت ما چیزی نیست و اصلاً به حساب نمی‌آید و این‌جا ما وقت خیلی داریم. الحمدلله وقت‌مان برکت دارد هرچه وقت‌مان را هدر بدهیم باز هم الحمدلله وقت هست!

روحانیت و روحانیت شیعه هرگز در طول تاریخ نه این تعداد دوست داشته و نه این تعداد دشمن. بیش از همه تاریخ روحانیت شیعه بطور خاص مورد توجه دنیا و مورد محبت است و بیش از همه و همه مورد بغض و کینه و نفرت است. این یعنی این که روحانیت ما و علما از تاریخ دوم و سوم تاریخ به طبقه اول درگیر در صحنه تاریخ‌سازی و تمدن‌سازی آمده‌اند تا وقتی منشأ اثر نباشی دوست‌تان و دشمن‌تان زیاد نیست وقتی منشأ اثر می‌شوید دوستان و دشمنان‌تان زیاد می‌شوند. تفاوت حق و باطل در این است که منشأ چه آثاری باشید دوستان‌تان چه کسانی باشند و دشمنان‌تان چه کسانی باشند؟ و الا در آن لحظه‌ای که دوستان و دشمنان‌تان زیاد می‌شوند معلوم می‌شود تأثیرگذاری دارد جدی می‌شود. همه ادیان و مذاهب به یک معنا روحانیت دارند یعنی یک کسانی آن‌جا متولی دین یا مذهب هستند یا اعلام می‌کنند که متولی دین و مذهب هستند و تقریباً در همه این‌ها حتی در آیین‌های مشرکانه من دیدم حتی بین بست‌پرستان به آن بزرگان مذهبی‌شان از آنها دوتا توقع دارند یکی این که این‌ها بیشتر از ما بدانند دوم این که بهتر از ما بتوانند. یعنی هم در عرصه نظر و هم در عرصه اخلاق عملی همه‌شان حتی مردم بت‌پرست از نهادی که خود را متولی آن دین و مذهب و آیین می‌داند این دوتا توقع را دارند هیچ‌جا نمی‌پذیرند که آن فرد از ما نادان‌تر باشد ولی بگوید من می‌خواهم شما را مدیریت و رهبری دینی بکنم من می‌خواهم شما را تربیت کنم در حالی که سواد و دانش و مطالعاتم از شما کمتر است. یک چیزهایی را که شما می‌دانید من درست نمی‌دانم. و دوم این که، نسبت به آن معیارهایی که ما مطرح می‌کنیم التزام عملی من مثل شماهاست یا کمتر است ولی در عین حال من رهبر شما هستم این را هیچ جای دنیا نمی‌پذیرند البته همیشه همه جای دنیا به شکل‌های مختلف خودشان را قالب کردند و می‌کنند ولی این یک معیار ظاهراً فطری و عقلانی است که همه جا رعایت می‌شود البته همه هم می‌دانند که بسیاری از متولیان دین و مذهب‌شان در عمل این‌طور نیستند ولی چنین توقعی دارند برداشت خود من از تجربیات و ارتباطاتی که با ادیان و مذاهب و کشورهای مختلف با جریان‌های مذهبی و ضد مذهبی‌شان داشتند این است که روحانیت در مکتب اهل بیت(ع) علیرغم انتقادات و اشکالاتی که داریم و همه بزرگان گفتند از مرحوم شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه قم، امام و مرحوم آقای بروجردی تا الآن و رهبری، وقتی قم رفتند، مشهد، انتقاداتی که نسبت به نظام آموزش و پژوهش ما و نظام تربیت اخلاقی ما و آن‌جاهایی که باید در صحنه باشیم همه جا نیستیم یا قوی حاضر نیستیم من بدون هیچ تعصبی با برداشت شخصی خودم و با تجربه خودم یعنی به آن چیزی که رسیدم و از آن دفاع می‌کنم مجموعاً روحانیت شیعه، روحانیت مکتب اهل بیت(ع) به لحاظ التزام عملی و اخلاقی و حضور مردمی در صحنه - در طول تاریخ عرض می‌کنم - یا موفق‌ترین روحانیت بوده است یا یکی از موفق‌ترین این‌ها بوده است هنوز اعتماد مردم بعد از هزار و اندی سال یک ملت‌هایی اعتمادشان را از دست ندادند در بسیاری از ادیان و مذاهب این اعتماد از دست رفت آن دوتا توقع را دارند ولی اعتماد ندارد من بین همین کشورهای مسیحی زیاد دیدم که خود مردم از کشیش‌هایشان توقع تقوا و اخلاق ندارند می‌گویند باید داشته باشد ولی چشم ما از این‌ها آب نمی‌خورد این که یک ملتی به این نتیجه برسد که سخنگویان مذهب و دینش نه به لحاظ علمی و نه به لحاظ اخلاقی از ما جلوتر نیستند بلکه از ما عقب‌تر هستند بعد طبیعتاً از خودشان می‌پرسند و پرسیدند که چرا ما باید دنبال این‌ها راه بیفتیم. یک کلیسایی در سوئیس رفتم که گفتند این کلیسای بزرگ مسیحیان است و با اسقف‌شان رفتیم صحبت کردیم گفتم همیشه کلیسا این‌قدر خلوت است؟ گفت که بله، دوران فعلی همین‌طور است کسی کلیسا نمی‌آید اما ما ارزیابی و بررسی کردیم گفت چندتا علت دارد یکی این که از وقتی که انجیل به زبان مردم ترجمه شد که دیگر خودشان تورات و انجیل را می‌خوانند و معنی‌اش را می‌فهمند دیگر کلیسا نمی‌ایند دیگر ایمان‌شان ضعیف شده نمی‌آیند دوم این که به بسیاری از ماها دیگر اعتماد ندارند. خود کشیش و اسقف به من گفت، گفت به ما می‌گویند شماها از ماها خراب‌ترید ما برای چه دنبال شما بیاییم؟ بعد گفت ما در این دوره کلاس‌هایی که برای این بچه کشیش‌هایمان گذاشتیم که طلبگی می‌خوانند برای کار آماده بشوند دو – سه تا درس این‌ها را اجباری کردیم یکی کارهای خیریه را داریم اجباری می‌کنیم و اجباری کردیم که این‌ها وظیفه دارند کسی که می‌آید کشیش بشود باید یک سال باید برود در یتیم‌خانه، گداخانه، خانه سالمندان فقط خدمت کند که هم مردم اعتماد کنند و هم خود این‌ها یاد بگیرند که فقط با حرف مشکلات حل نمی‌شود و یکی هم به آن‌ها یاد بدهیم که نباید اشرافی زندگی کنیم اگر ما برویم دنبال دنیای چرب‌تر، مردم حرف‌ها را نمی‌پذیرند حالا این‌ها حرف‌های یک اسقفی است که کلیسای آن خلوت است گفت به این کشیش‌ها و طلبه‌هایمان گفتیم که یا می‌خواهید کلیسایتان شلوغ باشد یا می‌خواهید امکانات و خانه‌تان مرفه باشد مجبورید بین این دوتا یکی را انتخاب کنید اگر می‌خواهید ماشین و امکانات و تشکیلات می‌خواهید با همین کلیسای دو – سه نفری بسازید اگر می‌خواهید کلیسایتان شلوغ بشود یکی خدمت به مردم و یکی هم زندگی ساده. گفت این‌ها را گفتیم البته بعد که آمد پایین دیدم خودش سوار یک ماشین بسیار گرانی شد و دیدم رفت.

حالا من این‌جا که آمدم یک چیزی را آن پایین به من دادند این را که گفتم یاد این قضیه این افتادم. نوشته که دیده شده بعضی از روحانیون با لباس مقدس روحانیت سوار ماشین‌های مدل بالا می‌شوند. نظر شما چیست؟ مردم بخصوص فقرا و محرومین وقتی این صحنه را می‌بینند به خودشان چه می‌گویند؟ آیا موقع استفاده عمامه خود را بردارند یا اصلاً سوار نشوند ولو ماشین برای خودشان است؟ جواب مردم را چطور بدهیم؟

خب اگر یک کاری درست است که باید کرد اگر درست نیست برای طلبه هم بخصوص درست نیست نقش بازی کردن هم بد است. عمامه را برداریم که نبینند! خب دو نفر نمی‌بیند نفر سوم که می‌بیند. بعد خودش چی؟ یک کاری اگر درست نیست نباید کرد. این اضطراب و نگرانی در همه نهادهای متولی دین در همه مذاهب هست که چه کار کنیم معبدمان خلوت نشود منتهی این با دوتا دغدغه صورت می‌گیرد. یک وقت منظور این است که چه کار کنیم دکان‌مان خلوت نشود؟ مغازه‌ای که من متولی آن هستم خلوت نشود قاعدتاً این انگیزه توحیدی و الهی نیست. یک وقت بحث این است که چه کار کنیم که دکان خدا خلوت نشود؟ که حالا آن دکان نیست خانه خدا خلوت نشود؟ چه کار کنیم مردم نجات پیدا کنند؟ دغدغه‌مان این نیست که مرید داشته باشیم دغدغه من نجات خلق است یا تکثیر مریدهای خودم؟ در انگیزه اول، الآن در همه ادیان برای ظاهرسازی دارد تلاش‌هایی می‌شود. شما می‌دانید این کشیش‌های کاتولیک چون در مذهب‌شان ازدواج ممنوع است و بعضی‌هایشان هم واقعاً رعایت می‌کنند و می‌کردند و البته قبلاً بیشتر، یعنی طرف یک عمر ریاضت می‌کشد برای این که انگیزه جنسی را در خودش به خاطر خدا و به خاطر مسیح از بین ببرد ولی چون عمل غیر الهی و غیر فطری است مفاسد اخلاقی پشت دیوارهای کلیسا این‌قدر زیاد شد و لو رفت که الآن پاپ کشور به کشور راه می‌افتد خسارت سوء استفاده‌های جنسی کشیش‌هایش را می‌دهد که این کشیش‌ها در کلیساها یا بچه‌های مردم رو بی‌سیرت می‌کنند یا خودشان روسپی‌بازی این حرف‌ها. این قدر این قضیه زیاد شده است که این پاپ راه می‌افتد کشور به کشور می‌رود که مدام توجیه کند و خسارت می‌دهد از بس پرونده‌ها زیاد است الآن صحبت از ده‌ها هزار پرونده فساد جنسی برای کشیش‌هاست! بعد مردم هم این‌ها را می‌دانند ولی در عین حال چون نیاز به معنویت و توجه به خدا ندارند دلشان می‌خواهد یک محافلی باشد نام خدا باشد اشک بریزند حتی کشیشی را که می‌دانند فاسد است و برای جلسه موعظه دعوت می‌کند باز بعضی‌ها می‌روند! الآن کانال‌های خاصی در تمام دنیا هست که مخصوص کلیساست موعظه می‌کند مثل ورزشگاه عظیم جمعیت می‌آید 4 ساعت اشک می‌ریزند! این‌ها هم مهارت سخنرانی پیدا کردند حرف‌هایی که خودشان قبول ندارند و عمل نمی‌کنند ولی خیلی قشنگ و زیبا می‌زنند. قشنگ نمایش هم بازی می‌کنند! آخرش هم که صحبت‌هایش تمام می‌شود می‌گوید این نوارهای من را با فلان قیمت از کجا تهیه کنید این حساب من است به حساب من این‌قدر پول بریزید خیلی رسمی! یعنی یک کاسبی است. حالا این را ببینید خیلی از مردم می‌دانند این دارد دروغ می‌گوید می‌دانند که این خودش هم عمل نمی‌کند، می‌دانند که دارد کاسبی می‌کند بیچاره‌ها باز می‌آیند و اشک می‌ریزند می‌گویند با خودت کاری نداریم ولی این حرف‌ها حرف‌های قشنگی است ما به موعظه احتیاج داریم. الآن می‌دانید از شلوغ‌ترین جلسات حتی در همین غرب که فساد اخلاقی می‌گویند و بی‌دینی هست و هستند، یکی از بزرگترین تجمعات مذهبی که دور هم جمع می‌شوند و گریه می‌کنند و به حرف کشیشی گوش می‌کنند که مردم می‌دانند ایمان ندارد ولی می‌آیند. این که چه کار کنیم دکان‌مان گرم بشود به ما اعتماد داشته باشند و مرید داشته باشیم همه جا مطرح است و به روش‌های درست و غلط این کار دارد انجام می‌شود. آن چیزی که کمیاب است این است که مردم را دعوت به خود کنم یا به خدا؟ دعوت به خدا کم است دعوت به خود زیاد است. شما می‌دانید بسیاری از این ادیان و مذاهب، این چیزهایی که در کتاب‌های کلامی می‌نویسند عقاید این‌ها را که این‌ها همین‌طور بوده است الآن خیلی‌هایشان آن حرف‌ها را نمی‌زنند! الآن شما برو از همین بزرگان زرتشتی بپرسید بگویید آیین زرتشت را تعریف کن چیزهایی که می‌گویند خلاف چیزهایی است که در کتاب‌هایشان است. به کاتولیک‌ها بگو، حالا پروتستان‌ها راحت هستند پروتستان‌ها می‌گویند ما به این معنا چیز نداریم قرائت متن مقدس آزاد است یک نوع پلورالیزم و هرمنوتیک است و هرکس هر تفسیری کرد، آن ها مشکل خودشان را حل کردند که هرکسی هر چیزی می‌تواند بگوید و لذا هزار فرقه پروتستان داریم و به نظرم هر چند وقت هم یک فرقه جدید درست می‌شود کاتولیک‌ها تمرکزگرا و پاپ‌محور هستند و می‌گویند پاپ معصوم است و ما مستقیم با انجیل و تورات کاری نداریم هرچه پاپ بگوید پروتستان‌ها می‌گویند هرکسی کشیش خودش هست هرکسی خودش سراغ انجیل برود و هر برداشتی هم کرد، کرد. ما احتیاجی به واسطه بین خودمان و مسیح و واسطه‌ای به نام پاپ نیاز نداریم انجیل و کتاب مقدس هم خودمان بلد هستیم بخوانیم حتی پروتستان‌ها را می‌دانید که روحانی منصوب از بالا را خیلی‌هایشان نمی‌پذیرند خودشان بین خودشان انتخاب می‌کنند. روش‌ها متفاوت است اما آن چیزهایی که در کتاب‌ها آمده با آن چیزهایی که می‌روی آلآن با آن‌ها حرف می‌زنی خیلی فرق کرده است. یعنی مکرر شده است که می‌گویند این در منابع شماست، این را می‌گویند. می‌گوید نه، تفسیرش این نیست تفسیر دیگری هم دارد. از خود به صلیب رفتن عیسی مسیح ببینید چندتا تفسیر دارند. از تثلیث ببینید چه چیزهایی الآن می‌گویند؟ حرف‌هایی که در منابع‌شان نیست حالا بالاتر از همه، ما رفتیم بتخانه، نایب‌الزیاره بودم از طرف شما، رفتم بتخانه‌های هندوئیزم و بودیزم. با آن آخوند بتخانه نشستم صحبت کردیم یک چیزهایی راجع به بت‌ها و اساطیرشان گفت که هیچ کدامش در کتاب‌هایشان نیست می‌گفتم این حرفی که در اوپانیشادها این‌ها را می‌گویند در وداها این را می‌گویند، این حرف برای بودا و هندو بوده این است، همه را تغییر می‌دهند برای این که حرف‌های حساب که البته در همین‌ها هم هست، این را بدانید هیچ مکتبی نیست که حرف حساب توش نباشد همه مکاتب و ادیان یک حرف‌های حساب و ناحساب را مخلوط می‌کنند حتی بت‌پرستان. کمونیست، بت‌پرست، لیبرالیست، فاشیشت، هرکه را شما می‌گویید بگویید تا بگوییم این‌ها حرف‌های درست هم دارند حرف‌هایی که اسلام قبول دارد حالا این بت‌پرستان و هندوئیزم که علامه طباطبایی(ره) می‌گفتند این‌ها ریشه‌های توحیدی دارند و در وداها و اوپانیشادها معارف الهی هست منتهی مسخ شده و دخل و تصرف شده و منحرف شده است و مخلوط با شرک شده است. الآن بت‌پرستان معابدی زدند که این‌قدر آن‌ها را تغییر دادند و شیک کردند که از این در وارد آن معبد و نمایشگاه‌شان می‌شوی از آن در که بیرون می‌آیی یک کمی بت‌پرست شدی! این‌قدر شیک، امروزی، و مناسب با ذوق مخاطب شده است. پس ببینید این که دکان ما گرم بشود به عنوان متولیان یک مذهب، این چیزی است که در همه هست حتی بین بیت‌پرستانش هم هست. ظاهرسازی می‌کنند، حرف‌هایشان را تغییر می‌دهند، برای این که مریدها را از دست ندهند اما این که خدامحور باشی و برای خدا بدون تغییر دین، بدون بدعت حرف خدا را بزنی البته مناسب با ذهن مخاطب، شرایط مخاطب، با مدارای با آن، هم مدارای اخلاقی و هم مدارای علمی که سنت پیامبر و اهل بیت بوده است این یک بحث دیگر است. چرا در روایات ما می‌فرمایند که فقیه مؤمن وقتی از این عالم می‌رود یک ثُلمه‌ای و شکافی و رخنه‌ای در دژ اسلام می‌شود که با هیچ چیز دیگری قابل جبران نیست این چه حرفی است حرف بسیار مهمی است منتهی مسئله این است که فقیه کیست؟ در روایات ما این‌طوری تعریف شده که کسی که یک مقداری احکام می‌داند و یک کمی هم بلد هست در احکام اجتهاد شده و روزمرّه باز یک به قول شهید مطهری یک الأحوط را بکند الأقوی و الأقوی را بکند الأحوط! در احکامی که همیشه ثابت است این اجتهاد نیست. آن فقیهی که در روایات می‌گویند وقتی از این عالم می‌رود رخنه‌ای در دین ایجاد می‌شود که این رخنه با هیچ چیز دیگری پر نمی‌شود «لایَسُدُّها شیء» این نوع نیست. آن عالمی که وقتی رفت کسی نیست جای او را پر کند او مصداق فقیه است و الا این‌طوری که خیلی‌ها در ردیف هستیم – بنده چون خودم طلبه هستم دارم این طوری حرف می‌زنم – حل کردن مسائل حل شده که اجتهاد نیست تبدیل الاحوط به الاقوی و الاقوی به الاحوط در احکام عبادی ثابت فردی که همیشه همین است هزار سال پیش همین بوده، الآن هم همین است فردا هم همین است فرقی نمی‌کند، این‌ها که اجتهاد نیست آن فقیهی نیست که اگر رفت خلأیی ایجاد می‌شود. «إِذَا مَاتَ اَلْمُؤْمِنُ اَلْفَقِیهُ ثُلِمَ فِی اَلْإِسْلاَمِ ثُلْمَةٌ لاَ یَسُدُّهَا شَیْءٌ» این که یَسُدُّها شیء است بلکه یسدها اشیاء. پُرند! آن کسیت که وقتی رفت یک رخنه‌هایی در فرهنگ دینی ایجاد می‌شود دژها طوری سوراخ می‌شود و ضربه برمی‌دارد که سیاهی لشکر نمی‌تواند آن را جبران کند یک کسی مثل همین شهید بهشتی، وقتی رفت یک بار عظیمی زمین خورد. پس اگر کسانی از این عالم می‌روند ولی خلأشان احساس نمی‌شود این مصداق آن روایت نیست که اگر از دنیا رفت ثُلمه‌ای به اسلام وارد می‌شود که لایَسُدُّها شیء. و این معنی‌اش این است که دژها در خطر سورخ شدن هست خطر بیخ گوش ماست این حوزه است که فقدان آن ضربه اسلام است این روحانیت است که وقتی نیست ضربه اخلاقی و علمی به مسلمین می‌خورد و آسیب‌پذیر می‌شوند. ضربه سیاسی اجتماعی می‌خورد این می‌شود روحانیت و حوزه‌ای که به تعبیر این روایت ثُلمه به اسلام وارد می‌شود. اَلْمُؤْمِنُ اَلْفَقِیهُ، اولاً خودش مؤمن باشد ایمان داشته باشد معنی‌اش این است که فقیه غیر مؤمن هم می‌توانیم باشیم! یعنی می‌شود همه چیز را بدانیم ولی نخواهیم. چون عقل که کافی نیست بلکه عقل آدرس می‌دهد اما ایمان و عشق است که می‌رود به آدرس برسد. حالا بنده فرض کنید عالم هم باشم عاقل هم باشم همه چیز را هم قشنگ بحث کنیم و اثبات کنیم عقل و علم باشد ولی عشق و ایمان نباشد، آدرس را دارم ولی نمی‌روم، علم یک چیز است اراده یک چیز است. عقل نظری و عقل علمی عیناً یکی نیست دانستن یک چیز است خواستن و رفتن یک چیز است. گفتن عقل موشکاف است قلب و ایمان، عشق، کوه شکاف است ممکن است همه چیز را بدانیم ولی حرکت نکنیم و التزام عملی نداشته باشیم لذا در روایت فرمود اَلْمُؤْمِنُ اَلْفَقِیهُ باید هم مؤمن باشد و هم فقیه، اگر او برود خلأش جبران نمی‌شود ولی بقیه جبران می‌شود. یکی مؤمن باشد یعین خودش قبول داشته باشد و هزینه‌اش را بپردازد. هزینه‌اش را بپردازد حرف نزنی یعنی بالاخره ما یک حرف‌هایی می‌زنیم که در زندگی‌مان باید یک التزامی داشته باشیم وگرنه تأثیری ندارد و دوم، اَلْمُؤْمِنُ اَلْفَقِیهُ هم خودش مؤمن باشد و هم فقیه، یعنی متعمّق و ریشه‌یاب باشد. امام صادق(ع) فرمودند هیچ مرگی و هیچ فقدانی قابل قیاس با مرگ فقه و درک عمیق دینی باعث شادی شیاطین نمی‌شود هیچ مرگی با این مرگ قابل مقایسه نیست «مَا مِنْ أَحَدٍ یَمُوتُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَحَبَّ إِلَى إِبْلِیسَ مِنْ مَوْتِ فَقِیهٍ» منتهی بعد فرمودند مراد از فقیه، فقه به معنای خاص فقط نیست. می‌دانید کلمه فقیه در قرآن و حدیث، با این معنای اصطلاحی فقیهی که ما الآن می‌گوییم مساوی نیست. عین او نیست، مراد فقط فقه‌دان نیست فقیه که در روایات ماست و در قرآن کریم به آن اشاره می شود، همه بهتر می‌دانید فقه یعنی فهم عمیق دین، آن هم نه فقط در احکام و نه فقط در احکام عبادی فردی، فهم عمیق همه عقاید دینی و اخلاق دینی و احکام دینی، فردی و اجتماعی. آن می‌شود فقیه دینی. امام صادق(ع) فرمودند هیچ مرگی و هیچ فقدانی قابل مقایسه با مرگ فقیه نیست چون بزرگترین ضربه را مرگ فقه می‌زند. فقه یعنی مرگ استدلالی و درک عمیق دین. آن هم همه ابعاد دین نه فقط یک بُعد آن. و پیامبر(ص) فرمودند که اگر علم باشد اما این علم درست و به موقع اظهار نشود و تأثیرگذار نباشد آشکارا به میدان نیاید بود و نبود این علم مساوی است، جنابعالی فاضل تشریف دارید خب فاضل باشد، خلق را از فضل تو چه حاصل؟ شما فاضل هستید اما عالم کسی است که پیامبر فرمود: «إذا ظَهَرَت البِدَعُ فى اُمَّتى فَلیُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ فَمَن لَم یَفعَل فَعلَیهِ لَعنَةُ اللّهِ.» این‌قدر دقیق حق و ناحق را و معیارها را بشناسی که کوچکترین انحراف نظری، اخلاقی، عملی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اعتقادی که ایجاد شد به موقع بتواند درک کند و به روش موفق بگوید و شجاع هم پای کار بایستد چه بدعت‌های نو، چه بدعت‌های کهنه، چون بعضی از این خرافات بدعت‌های کهنه هستند بعضی‌ها هم بدعت‌ها و خرافات جدید و مدرن هستند. بدعت‌های اخلاقی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، بدعت‌های نظری و همین‌طور بدعت عملی، یعنی ظلم بکنید ولی نام مذهب و اخلاق روی آن بگذارید، دروغ بگوییم ولی نام مذهبی روی آن بگذاریم کم‌کم دروغ اسلامی پیدا می‌شود، ربای اسلامی پیدا بشود، خیانت اسلامی پیدا بشود! یک نوع اسلامی همه چیز کم‌کم بشود، همه این‌ها بدعت عملی می‌شود. پیامبر(ص) فرمودند اگر انحراف‌ها و بدعت‌های جدید و قدیم در همه ابعاد ظهور کرد فَلیُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ، باید عالمانی در صحنه باشند که این‌ها اولاً علم داشته باشند و دوم این که بتوانند این علم را درست اظهار کنند و سوم این که شجاع باشند و پای آن بایستند نباید اجازه بدهید این انحرافات بوجود بیاید، فرمودند فَمَن لَم یَفعَل فَعلَیهِ لَعنَةُ اللّهِ؛ اگر نهاد متولی دین و نهاد علمی فکر کند علم او سرمایه خصوصی است آخرت نداری، آن‌هایی که در دنیا سکوت کنند ‌آخرت ندارند حالا چه بتوانند حرف بزنند و نزنند و چه این توانایی را در خودشان ایجاد نکردند. آقا قلمبه نور است ولی در برابر بدعت نمی‌تواند بایستد! اصلاً نمی‌تواند تشخیص بدهد که بدعت چیست! ولی آدم خوبی است! خب شما آدم خوبی هستی ولی عالِم خوبی نیستی. عالم خوب باید بتواند إذا ظَهَرَت البِدَعُ، انحراف‌ها در عرصه‌های مختلف را چه از نوع متحجّرانه و از چه نوع انحراف‌های جدید بتواند درست تشخیص بدهد و بعد بتواند درست وارد عمل بشود.

یکی از بزرگان می‌فرمودند که شما اگر به همین احکام فقهی نماز جماعت و امام جماعت دقت بکنید متوجه می‌شوید یک عنصر بسیار مهم که باید با همه وجود با چنگ و دندان آن را حفظ کرد مسئله اعتماد امام به مأموم است. اعتماد مردم به عالم است این را باید خیلی دقت کرد. می‌گفت حتی شما به احکام تقلید نگاه کنید مسئله امام جماعت که ظاهراً ساده‌ترین نوع ارتباط مردم با عالم دین است دیگر از این ساده‌تر نداریم! سؤال هم از او نمی‌کنند فقط می‌ایستند پشت سرش نماز می‌خوانند! مرحوم صاحب جواهر، من نگاه کردم که ببینم ایشان راجع به این قضایا چه می‌گوید؟ ببینید این‌ها بحث‌های فقهی است ولی یک برداشت اخلاقی و اجتماعی، یک برداشت روانشناختی، یک برداشت در روش و نوع ارتباط مردم و عالم در این مباحث فقهی وجود دارد. - این‌هایی که عرض می‌کنم عبارات صاحب جواهر است – روایتی از امام باقر(ع) نقل می‌کنند، امام(ع) به مردم می‌گویند «إذا کنت خلف إمام تتولاّه، کسی که پشت امام می‌ایستد یک نوع ولایت‌پذیری است یک مرتبه‌ای از ولایت است که در نماز دارد به تو اقتدا می‌کند، و تَفِقُ به فانّه یجزیک قراءته...» که قرائت تو کافی است من دیگر قرائت نمی‌خوانم. معنی این تَثُق بِه، یعنی یک اعتماد. بعد مرحوم صاحب جواهر می‌گوید که دقت کنید که برای ساده‌ترین نوع ارتباط عالم دین با مردم که نماز جماعت است یعنی اقتدا در نماز، که در نماز حتماً واجب نیست به روحانی اقتدا کنی، در عین حال می‌فرماید این تعبیری که امام باقر(ع) آوردند «تَثِقُ به» تعبیر وثوق در آن هست این باید یک نوع اعتماد باشد. روایتی که از حضرت رسول(ص) در باب وجوب متابعت از امام، که «إذا قام إمامکم الله أکبر فقولوا الله أکبر» حتی تکبیر را جلوتر از امام نباید بگویید. مرحوم صاحب جواهر می‌گوید در این که «نیّت الاقتداء شرط فلو ترکاً اقتدا فهو منفرد» صرف این که مأموم پشت سر امام بایستد کافی نیست باید نیّت اقتداء به این بکند باز این‌جا محور اقتدا باز محورش اعتماد است. سیاهی لشکر هم نیست، تجمع اجسام کافی نیست وثوق قلبی لازم است و نیّت اقتداء. تعبیر دیگر، می‌گوید این که می‌گوییم «القصد إلی امام المعیّن» همین‌طوری نگوید یک کسی، بگوید به آن امام خاصی که آن‌جا ایستاده من دارم اقتدا می‌کنم «لو نحول اقتداء بزید فظهر أنّه امر بطلت» در این حد می‌گوید شناخت و اعتماد لازم است. من فکر کنم تقی آن‌جا ایستاده بعد ببینم نقی است نمازت باطل است «و إن کان اهلاً الامام» ولو این که این صلاحیت امامت هم داشته باشد. این تأکید بر این که شناخت، نیّت اقتدا و توجه به فرد و وثوق به او.

تعبیر دیگر «یستحب أن یکون فی الصف الأول أهل الفضل...» برای چه مستحب است که در صف اول نماز اهل فضل باشند؟ فضل علمی و فضل اخلاقی داشته باشند؟ چرا امام باقر(ع) فرمودند «لِیَکُنِ اَلَّذِینَ یَلُونَ اَلْإِمَامَ، آن‌هایی که صف اول پشت سر امام می‌ایستند بهتر از چه کسانی باشند؟ أُولُو اَلْأَحْلاَمِ وَ اَلنُّهَى، به لحاظ عقلی و اخلاقی از بقیه قوی‌تر باشند با این که اگر فقط مسائل فقهی کافی بود قرائت و تجوید کافی بود پس چرا حضرت رسول و امام باقر این حرف‌ها را بفرمایند؟ فرمود «الافضل هو الاقرب»، «الافضل للأفضل»، «یکره أن یقف المأموم وحده» حتی این بحثی که مرحوم صاحب جواهر در این باب می‌کنند که حتی ساده‌ترین ارتباط مردم با عالم دین با روحانی، باید بتواند وثوق داشته باشد و بتواند به تو اقتدا کند یعنی باید قلبش تو را قبول داشته باشد و تو را با کس دیگری هم اشتباه نگیرد. این خیلی حرف مهمی است که زید و عمر، هر دو می‌توانند امام بشوند عمرو آن‌جاست ولی تو فکر کردی زید است اقتدا کردی. بعد فهمیدی عمرو است نمازت باطل است. خب برای چه؟ اگر شرط این بود که او نمازش را درست بخواند کافی بود پس چرا باطل است؟ این یعنی نیّت و ارتباط تو به عنوان مأموم، ارتباط مردم با امام و عالمی که آن جلو ایستاده یک ارتباط شخصی است باید وثوق داشته باشد و بتواند اقتدا کند.

نکته بعدی که باز این را من در ادیان و مذاهب مختلف دیدم منتهی پراگماتیستی یعنی برای جمع مشتری دارند به آن عمل می‌کنند ولی در روایات ما این را فرمودند نه برای جذب مشتری بلکه راهکار دین این است. خدای متعال به پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید اگر شما «لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ...» اگر شما خشن بودی عصبانی مزاج بودی این مردم دور و بر تو نمی‌ماندند. این حرف یعنی آثار عملی عالِم دین یک آثار مستقیم عینی محسوس در جذب مردم دارد فقط به حرف و بحث نیست. حالا بنده بهترین حرف‌ها را هم بزنم وقتی یک آدم عصبانی مزاج هستم که هستم، وقتی جاذبه اخلاقی و عملی ندارد فایده ندارد حرف‌های تو را گوش می‌کند بعد می‌گوید مرده‌شور تو را ببرند با این حرف‌هایت! قشنگ و درست حرف می‌زنی اما مابه‌ازای آن در بیرون کو؟ خیلی خب تو همه حرف‌هایت قوی و استدلالی، کو؟ قرآن به پیامبر(ص) می‌فرماید اگر شما خشن بودی، قساوت قلب داشتی، بی‌ادب بودی، دافعه تو بیشتر از جاذبه‌ات بود مردم دور تو نمی‌آمدند ولو درست‌ترین حرف‌ها را بزنی اما این معنی‌اش این نیست که هدف جذب مشتری است، هدف برای خداست.

نکته بعدی، دیدن تفاوت مردم و به رسمیت شناختن نوعی تفاوت در مخاطب. ببینید بعضی‌ها این‌طوری فکر می‌کنند که دعوت دینی کلیشه‌سازی است! مردم یک جور نیستند یکدست نیستند، اتفاقاً روایات در این باب داریم که چرا با مردم باید مسامحه کرد؟ ببینید تسامح به معنای محافظه‌کاری نیست، تسامح نظری، به این معنا که ما در جزئیات دنبال مچ‌گیری باشیم، طولانی کردن لیست منحرفین باشیم! خب این‌طوری اگر باشد که اصلاً آدم سالم العقیده و صحیح العقیده تقریباً پیدا نمی‌شود. یک کسی آمد پیش امام صادق(ع)، امام گفت از فلانی و فلانی چه خبر احوالشان چطور است؟ گفت آقا آن‌ها منحرف هستند و اعتقادات‌شان غلط است. امام(ع) فرمودند من نگفتم اعتقادات‌شان چطور است؟ من گفتم رابطه تو با آن‌ها چطور است؟ گفت نه دیگر، من رابطه‌ام را با آن‌ها قطع کردم. فرمودند با این حسابی که رابطه‌ات را با آن‌ها قطع کردی فاصله من با تو بیشتر است از فاصله تو با آن‌ها. به مراتب من باید رابطه‌ام را زودتر با تو قطع بکنم. مگر وقتی یک اختلافاتی وجود دارد باید سریع رابطه‌ات را قطع کنی؟ این به معنای التقاط‌پذیری نیست، که حالا هرچی گفتی، گفتی! هزارتا قرائت دارد همین‌طور تناقض هم بگویی بگویی قرائت دارد، نه این‌طوری نیست. اما نه به معنای سخت‌گیری در مچ‌گیری! اگر بخواهند مچ بگیرند همین جمعی که این‌جا نشستیم به ما بگویند اعتقادات‌تان را این‌جا بنویسید خواهید دید چقدر اعتقادات ما و شما که همه‌مان هم طلبه هستیم همه‌مان هم مکتب اهل بیت هستیم خواهید دید چقدر تعارض و تفاوت و اختلاف وجود دارد خواهید دید چقدر چیزهایی مهمی است که حتی ما و شما نمی‌دانیم حتی عقاید شیعه را نمی‌دانیم.

در حوزه عمل، بخصوص گفتند اصل تسامح و مدارا، در حوزه عمل است تفاوت تدرّج مدارا در تربیت و مدیریت. روایت فرمود: «لا یزال الناس بخیر ما تفاوتوا فإذا استووا هلکوا» این تفاوت در استعدادها، تفاوت در تیپ آدم‌ها یک امر خوب و اجتناب‌ناپذیر است. قرار نیست همه کلیشه هم باشند می‌شود همه متدین، مذهبی، انقلابی و آدم‌های خوب باشند اما متفاوت. یک تفاوتی را باید به رسمیت شناخت. «لا یزال الناس بخیر ما تفاوتوا فإذا استووا هلکوا» اگر همه قرار بود یک جور باشند یک کلیشه همه عین هم باشند «هَلَکوا» اصلاً همه از بین می‌رفتند و چنین جامعه‌ای ادامه پیدا نمی‌کند. اگر همه کپی هم باشند! یک تفاوتی را باید به رسمیت شناخت با یک چیزهایی باید مدارا کرد.

تعبیر دیگر وقت‌شناسی در بحث مخاطب است. این را هم دارند به آخوندهای ادیان و مذاهب مختلف آموزش می‌دهند. باز متأسفانه ما در این قضیه هم یک مقداری آسیب‌پذیر هستیم. من گاهی می‌بینم این آخوندهای وهابی و همین‌طور کشیش‌های مسیحی چه کاتولیک و چه پروتستان، واقعاً دارند زحمت می‌کشند وقت می‌گذارند می‌روند در خانه‌های افراد در محروم‌ترین مناطق، سخت‌ترین زندگی‌ها را تحمل می‌کنند می‌گویند ما مرده‌تان را می‌آییم جمع می‌کنیم، از مریض‌تان عیادت می‌کنیم، به فقیرتان می‌رسیم، سراغ یتیم‌تان می‌آییم، و تا مدت‌ها هم یک کلمه حرف نمی‌زنند. یکی از دوستان می‌گفت یکی از بیمارستان‌ها در آفریقا هست که چندتا کشیش هستند این‌ها بلند شدند از اروپا به آفریقا آمدند امکانات و زندگی را همه را رها کرده در یک خانه، اتاق گرم و کهنه، بدون هیچ گونه امکاناتی دارد زندگی می‌کند. یکی از کارهای این کشیش و شاگردانش این است که بلند می‌شوند هر روز بدون استثناء به تمام بیماران در 4-5تا بیمارستان سر می‌زنند برای هر کدام یک شاخه گل می‌برند اصلاً هم موعظه‌شان نمی‌کنند. تبلیغ که بگوید ببین برایت گل آوردم بیا این هم انجیل! اصلاً. هیچی نمی‌گویند. می‌گوید هر روز می‌آید این‌جا به مریض سر می‌زند و می‌گوید کاری نداری؟ مشکلی نداری؟ کاری از من برمی‌آید؟ طرف زیرش را خراب کرده می‌رود تمیز می‌کند. این کارها را می‌کند. بعد می‌گوید سه – چهار ماه به طرف خدمت می‌کند بعد مریض دارد مرخص می‌شود لحظه آخری که دارد می‌رود یک گل و چند دلار پول و یک انجیل به او می‌دهد. اصلاً لازم نیست که تو برایش تبلیغ کنی وقتی می‌بیند این آدم دارد سه ماه است که می‌آید زیرش را پاک می‌کند بدون هیچ توقع، با لبخند، با ادب؟ من با خودم گفتم ما چندتا این‌طوری داریم؟ هرچقدر هستند نتیجه‌اش را خواهید دید. هر چقدر هم نیستند آن هم نتیجه‌اش را خواهید دید.

تعبیر دیگر، «إیّاکَ و العَجَلَةَ بالاُمورِ قَبلَ أوانِها» شتابزدگی در بحث. چه حرفی و در چه زمانی باید با چه کسی گفته شود؟ جلوتر از زمانش هر حرفی را نباید به هر کسی گفت. این را هم دارند آموزش می‌دهند. «إیّاکَ و العَجَلَةَ بالاُمورِ قَبلَ أوانِها أوِ التَّسَقُّطَ فیها عِندَ إمکانِها، أوِ اللَّجاجَةَ فیها إذا تَنَکّرَت، أوِ الوَهنَ عَنها إذا استَوضَحَت، فضَعْ کُلَّ أمرٍ مَوضِعَهُ» جلوتر از وقت، بیجا یک حرفی را مطرح کردن بدون تناسب مخاطب غلط است. دیرتر جنبیدن هم غلط است دیر هم بجنبیم قافیه را باختیم. زودتر از وقتش هم برویم حرف‌مان خراب می‌شود. فرمودند نه شتاب‌زدگی نه عقب‌ماندگی زِوار دررفتگی. أوِ اللَّجاجَةَ فیها إذا تَنَکّرَت، وقتی یک امری مبهم است درست شناخته نمی‌شود و هنوز ابعاد آن روشن نیست مبادا لجاجت کنی، لجبازانه وارد یک کاری نشو که هنوز ابعاد آن را نمی‌دانی و پخته نیست. أوِ الوَهنَ عَنها إذا استَوضَحَت، مبادا یک امری که ابعاد آن واضح و آشکار شد بعد سستی و تنبلی بکنی؟ چرت بزنی بگویی ای آقا دیگران هستند! حالا وقت هست! ما چیزی که زیاد داریم وقت است! أوِ الوَهنَ عَنها إذا استَوضَحَت، وقتی خطرات و حق و باطل روشن شد مبادا سستی کنید؟ این سنّت است. یعنی تنبلی و حالت وارفتگی که وجود دارد بین بسیاری از ما. فضَعْ کُلَّ أمرٍ مَوضِعَهُ أو کلّ أمرٍ موقعه، عمل‌گرایی و جدیّت و تلاش، فداکاری، همیشه در صحنه باشی،‌ هر صحنه‌ای که باشد، اگر صحنه جهاد است معنی‌اش این است که طلبه و روحانی در صف مقدم جهاد سلاح بردارد و آماده شهادت باشد. صف علم است، صف مقدم است. صف خدمت به خلق و محرومین است صف مقدم است. الآن این کارها را دارند آن‌ها می‌کنند. من دیدم کشیش پروتستان از انگلیس بلند شده آمده موقع جنگ بوسنی، آمده بود سخت‌ترین کارها را در خدمت‌رسانی به مردم مسلمان بوسنیایی در آن‌جا می‌کرد و این خیلی عجیب بود ما در قطار با هم بودیم برایش یک بخشی از آیات قرآن را که راجع به حضرت مسیح(ع) و حضرت مریم(س) است خواندم گفتم آقا شما دیدید که در قرآن ما راجع به حضرت مسیح چه چیزهای گفتند؟ گفت یک چیزهایی شنیدم ولی در عین حال دوباره بگویید. ما گفتیم، یکی از دوستان هم به زبان او برایش دقیق ترجمه می‌کرد من دیدم در قطار، او در چشمانش اشک جمع شد و با حالت گریه می‌گفت این تعابیری که در قرآن راجع به مسیح و مریم است از اعتقادات خیلی از ما مسیحی‌ها بهتر و محترمانه‌تر است. رفتیم توی هتل که آن‌جا بودیم طرف بوسنی. صبح آمد سر میز صبحانه کنار ما نشسته بود یک چیزهایی سر میز برای خوردن بود انواع کنسروها، می‌خواهم بگویم این آدم تا چه حد هم ملتزم بود. گفت این جگر خوک است که روی میز گذاشتند این برای شما حرام است! می‌خواهم بگویم احکام ما را هم می‌دانست و نگران بود که یک وقت ما یک چیز حرام و نجسی نخوریم. بعد یک تعبیری به کار برد. می‌دانید که ازدواج برای کشیش‌های کاتولیک اکثراً ممنوع است. پروتستان‌ها این‌طوری نیستند چند فرقه هستند. این فرقه‌ای بود که می‌گفت ما یک بار می‌توانیم ازدواج کنیم بعد که طلاق بگیریم جدا بشویم دیگر نمی‌توانیم ازدواج کنیم بعد گفت من از خانمم جدا شدم سر این که زن من به معاد اعتقاد نداشت گفت من بهشت و جهنم را قبول ندارم گفتم پس من با تو نمی‌توانم زندگی کنم! هدف من با تو در زندگی متفاوت است. متأسفانه طبق قوانین بچه‌ها هم به مادرشان تعلق گرفتند و بچه‌هایم را از انگلیس با خودش برد کانادا و من تنها هستم. بعد گفت چون حرام است من ازدواج مجدد کنم تلویزیون را از خانه‌ام بیرون کردم، رژیم غذایی‌ام را تغییر دادم که شهوت سراغ من نیاید. کلاً رژیم غذایی و برنامه زندگی‌ام را طوری تنظیم کردم که انگیزه جنسی نداشته باشم و غریزه جنسی نباشد. از زنش برای اعتقادات و معادش جدا می‌شود می‌گوید تلویزیون و امکانات را از خانه‌ام بیرون بردم، غذا کم می‌خورم غذاهای کالری‌دار نمی‌خورم تا تحریک جنسی در من نباشد، بلند شده آمده دارد به مسلمان جنگ‌زده آن‌جا دارد خدمت می‌کند. برای چی؟ وقتی بگویی به چه چیزهایی معتقد هستی و روی کاغذ بیاورد بیبنید چقدر آن‌ها الهی است؟ چقدر آن‌ها منطقی است؟ خب ولی دارد زحمت می‌کشد و دارد می‌جنبد. می‌گفت من این تعداد بت‌پرست در هند را من مسیحی کردم، چون نگاه می‌کنم که مشکل‌شان کجاست می‌روم کنارشان می‌ایستم به آن‌ها کمک می‌کنم و وسط‌هایش هم با آن‌ها حرف می‌زنم.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha